آرتین عزیزمآرتین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه سن داره
آراد عزيزمآراد عزيزم، تا این لحظه: 9 سال و 19 روز سن داره

مادرانه

دلبندم، بند بند دلت را به خدايى بسپار كه بيشتر از من هوايت را دارد....

تولد بابا

چه لطیف است حس آغازی دوباره،و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس...و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن!و چه اندازه شیرین است امروز... روز میلاد...روز تو! روزی که تو آغاز شدی! همســــــر عزیزم تولدت مبارک . . . . . . .   سلام باباجونم من آرتین هستم فکر نکن من تو دله مامانی هستم و هیچی رو نمیفهمم ، من میدونم که امروز تولد شماست کلی هم برای شما تو دله مامان رقصیدم اگر قبول نداری نوار قلبم رو نگاه کن که ضربانش به 180 رسید...... بله من اون موقع داشتم میرقصیدم برای تولد شما. بابای خوبم از اینجا هزار تا بوس برات میفرستم تا بدونی منم خیلی خیلی شما رو دوست...
28 آبان 1391

هفته سی و پنجم 8 آبان

پسر دوست داشتنی من سلام   الهی قربونت برم که دلم برای وبلاگت کلی تنگ شده بود، آخه مامانی یخورده درگیر کارای شما بود پسرکم ببخش مامانی رو . بالاخره ما وارد ماه نه شدیم پسرم ، دردای منم روز به روز جدیدتر و بیشتر میشه میدونم همشون طبیعیه و به قول دکترم دارم مامی میشم دیگه باید تحمل کنم اما با این حال وقتی به این فکر میکنم چند روزی بیشتر مهمونه دله من نیستی یخورده دلم میگیره ، میدونم دلم برای این روزها تنگ میشه ولی باید بیایی نمیشه که همیشه اون تو بمونی شازده کوچولو. راستی گوگولی ، (یادم باشه در مورد گفتن کلمه گوگولی اون پایین یه چیزی برات بنویسم ) شما متاسفانه هنوز اسم نداری چون من و بابا تصمیم داریم روز عید غدیر ا...
8 آبان 1391

شاهزاده ی من

شمردن بلدم از خیلی سال پیش.....اما این روزها گم می کنم لحظه ها و ساعتها را.......تقویم کوچک روی میز را صد بار بیشتر از قبل ورق می زنم...مدام می نشینم و می شمارم روزهای با تو بودن را....هفته ها حالا برایم معنای دیگری دارد هم برای من و هم برای آنهایی که بعد از احوالپرسی می پرسند الان هفته چندی؟؟؟ و این یعنی چند هفته مانده تا به تو رسیدن. مدتهاست که دیگر یک نفر نیستم.شده ام دو نفر، دو تا قلب که به فاصله کمی می تپند و تجربه می کنن روزهای با هم بودن را... فرشته نازم بالاخره قشنگترین صدای زندگی به گوشم رسید. صدای تپش قلبت که وجودم را غرق شادی کرد و اشکهایم را سرازیر ...حس قشنگ مادری را درونم به پا کردی و مرا شیفته خود ساختی.ذره ذره به زمین نزدی...
7 آبان 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد